احتمالا برای شما هم گاهی این اتفاق عجیب رخ داده است که پس از دیدن صحنهای احساس میکنید آن صحنه را قبلاً دیدهاید و رویدادی که اکنون برای شما رخ داده است،عینا تکرار واقعهای است که قبلا برای شما رخ داده است!
چقدر این صحنه برایم آشناست!
شما به شیراز سفر كردهاید و هنگام گشت و گذار در میان آثار تاریخی ناگهان احساس میكنید قبلا آنجا بودهاید. فردی را برای نخستین بار ملاقات میكنید ولی احساس میكنید قبلا او را جایی دیدهاید یا او را میشناسید. در حال گفتوگوی عمیق با دوستی هستید و ناگهان احساس میكنید دقیقا همین مكالمه را قبلا داشتهاید؛ این حسی كه تقریبا همه ما دستكم برای یك بار در زندگی چنین تجربهای را داشتهایم با كلمهای فرانسوی توصیف میشود؛ دژاوو (Déjà vu ) كه به سختی به «آشنا پنداری» در فارسی ترجمه شده است؛ حسی عجیب و غریب كه در مواجهه با یك اتفاق، منظره یا حتی تجربهای كاملا جدید به آن دچار میشویم و مدام با خودمان تصور میكنیم که در گذشته این اتفاق برایمان رخ داده است.
دژاوو چیست؟
همانطور كه گفته شد، دژاوو یك كلمه فرانسوی است و به حالتی اطلاق میشود كه در آن شخص احساس میكند، چیزی را كه در حال رخ دادن است، قبلا تجربه كرده است.
دژاوو (Déjà vu ) کلمه ای فرانسوی به معنای "پیش از این دیده شده" است . این همان حس غریب و وهمی است که در مواجهه با منظره، اتفاق یا تجربه ای کاملا جدید به آن دچار میشویم و تصور میکنیم این واقعه، در گذشته و کاملا به همین ترتیب برایمان رخ داده یا شاهد رخ دادن آن بوده ایم. به آن پاراآمنزیا paramnesia هم میگویند. (پارا معنی موازی میدهد و قسمت دوم یعنی mnimi معنی حافظه)
برای اولین بار امیلی بویراك، دانشمند فرانسوی در سال 1867 این واژه را در در کتابش با عنوان «آینده دانش روانشناسی» به كار برد. این پدیده كمی پیچیده است و تئوریهای متفاوتی در مورد آن وجود دارد اما حدود 70درصد از مردم اظهار میکنند، این احساس را تجربه كردهاند. هر چند بیشتر این اتفاق در افراد 15 تا 25 سال میافتد و دانشمندان عقیده دارند با بالا رفتن سن این اتفاق كمتر میافتد. این پدیده در میان افراد با درآمد بالا و تحصیلات عالی و همچنین آنهایی كه زیاد سفر میروند، بیشتر دیده شده است. اما آنچه اتفاق میافتد این است كه فردی كه دژاوو را تجربه میكند گاهی یك حس قوی نسبت به اینكه حادثه مورد نظر قبلا در گذشته برایش رخ داده، دارد.
تجربه دژاوو غالبا با حسی از آشنایی و همچنین احساس غرابت همراه با وحشت و مرموز بودن همراه است. معمولا چنین حسی به یک رویا ربط داده میشو;د اما گاهی این حس به قدری قدرتمند است که شخص اطمینان دارد واقعا در گذشته شاهد این ماجرا بوده است. گاهی دژاوو با عبارت “به خاطر آوردن آینده” نیز توصیف میشود و البته پاراآمنزیا (promnesia-paramnesia) هم معادل بونانی آن است.
تئوریهای مختلفی درباره این پدیده وجود دارد و حتی دستهبندیهای متعددی نیز برایش كردهاند. نگاهی كه به كتابها و فیلمهای مختلف بیندازید، حتما نمونههایی از این پدیده را خواهید دید. با ما باشید تا آنچه را باید در مورد این پدیده بدانید، با شما در میان بگذاریم.
به نظر میرسد که تجربه دژاوو بسیار معمول باشد، در تحقیقات رسمی، بیش از 70% جمعیت جهان لااقل یک مرتبه چنین حالتی را تجربه کرده اند. در ادبیات گذشته نیز اشاراتی به دژاوو دیده میشود و این نشان میدهد که این پدیده تنها مختص زمان ما نیست.
بد نیست بدانید حتی در بین مسلمانان هم بعضی از عوام از آیه 173 سوره مبارکه اعراف و تعریف عالم "ذر" چنین نتیجه گرفته اند که ما پیش از این یک بار در این جهان زیسته ایم و این همان خاطرات است! که چنین تفسیر و نتیجه ای باطل است , گرچه مفسرین چنین تفسیری هم درباره آیه نکرده اند چراکه نتیجه آن چیزی شبیه همان تناسخ بودیسم است که در اسلام جایگاهی ندارد .
عده دیگری میگویند که این پدیده به خاطر تجربیات خروج روح از بدن ایجاد میشود، به این ترتیب بدن شخص میتواند هنگام خواب، از مکانها و موقعیتهایی دیدن کند که بدن خاکی او هرگز آنجا نبوده است.
برخی از دانشمندان میگویند که دژاوو ناشی از واکنشهای عاطفی به وقایع مشابه است؛ برخی دیگر خاطر نشان میکنند که مدارهای کوتاهی در مغز ایجاد میشود که رویدادی را کسری از ثانیه زودتر از واردشدن آن به خودآگاهی فرد به حافظه او میفرستند .
بدین ترتیب که پیام های الکتریکی در مسیر اعصاب بواسطه محرکهایی آنی و بر اثر برانگیختگی لحظه ای دچار کم و زیاد شدن سرعت شده و در نتیجه دو نسخه مشابه از پیام در زمانهای متفاوت به مغز رسیده و و در نتیجه فرد احساس میکند که این واقعه قبلا برای او رخ داده است
نظریه هایی نیز وجود دارند که عدم ارتباط صحیح دو نیمکره مغز و همچنین تحریکات بیش از حد سریع نورونی را عامل این پدیده می داند. شاید یکی از تصدیق شده ترین تئوریها مربوط به تاخیر در رسیدن نور به یکی از چشمها باشد. درواقع یک چشم به جای هماهنگی کامل با چشم دیگر، با تاخیری اندک پیام آنچه دیده را به مغز میرساند این حالت به ایجاد حسی از آشنایی در برابر منظره ای منجر میشود که تنها یک بار دیده شده، اما پیام دیدن آن دوبار به مغز مخابره شده است.
علم چه میگوید؟
به تازگی مطالعهای روی افرادی كه چنین تجربهای داشتهاند انجام شده كه در آن 4 نفر از شهروندان انگلیسی ابراز كردند، به طور مداوم این حالت را تجربه میكنند. آنها از تماشای اخبار اجتناب میكنند، زیرا احساس میكنند قبلا آنها را دیدهاند و میدانند چه چیزی قرار است گفته شود. پژوهشگران دانشگاه امآیتی طی تحقیقی به این نتیجه رسیدهاند كه مركز مغز فرد كه هیپوكمپوس نام دارد، نوعی ماشین حساب، تجسمكننده و بررسی كننده اطلاعات مربوط به حافظه است. این فضا از مكانهایی كه فرد میبیند یا تجربه میكند نقشهبرداری و برای استفاده در آینده ذخیره میکند. اما هنگامی که 2 تجربه شبیه هم آغاز میشود، این نقشههای ذهنی به روشهای مختلفی تعبیر و بازخوانی میشوند. نتایج این تحقیقات نشان میدهد این پدیده، نتیجه عملکرد ناهنجار مغز در بررسی و محاسبه اطلاعات جدید است. آنها احتمال میدهند، مدارهایی كه وقتی چیزی را به خاطر میآورید فعال میشوند در افراد تجربه كننده دژاوو همیشه در حالت «روشن» است. در طول سالها بسیاری از دانشمندان سعی در نادیده گرفتن ارتباط این پدیده با تجارب زندگی گذشته داشتند. اما حالا آنها سعی دارند با مطالعه حافظه به كشف چیزهای بیشتری درباره اینكه چگونه حافظه شكل میگیرد،ذخیره و بازیابی میشود دست پیدا كنند.
فرضیهها و آزمایشهای مختلف
بیش از 40 تئوری درباره این كه دژاوو چیست و چه علتی دارد وجود دارد؛ 2 قرن است كه مردم سعی میكنند دلیل این پدیده را كشف كنند که از فلاسفه و روانشناسان تا كارشناسان ماورالطبیعه هر كدام نظری دارند. فروید معتقد است، این تجارب ناشی از امیال سركوب شده یا خاطرات مربوط به یك رویداد استرسزاست كه افراد نمیتوانند به طور طبیعی به آن دسترسی پیدا كنند. در مطالعهای كه در دانشگاه «دوك» انجام شد آنها عكسهای متنوعی از مكانهای متفاوت را به گروهی از دانشآموزان نشان دادند با این سؤال كه كدام مكان برای آنها آشناتر است. هرچند قبل از نشان دادن عكسها، آنها تمام عكسها را برای حدود 10 تا 20 ثانیه تماشا كردند. در این آزمایش عكسهایی كه به طور ناكافی مشاهده شده بودند به میزان زیادی آشناتر نشان داده میشدند.مطالعه دیگری كه توسط آلن براون انجام شده تئوری «تلفن همراه» را برای این پدیده در نظر گرفته است. به این معنا كه وقتی توسط چیزی ذهنتان منحرف میشود ممكن است توجه چندانی به اطرافتان نداشته باشد اما واقعا این چیزها به صورت آگاهانه در حال ثبت شدن هستند.در سال ۲۰۰۱ یک بیمار مبتلا به آنفلوآنزا گزارش شد که برای تخفیف علائمش به او آمانتادین و phenylpropanolamine تجویز شده بود. بعد از آن، حالتی شبیه دژاوو در شخص ایجاد شده بود به طوری که در وسط دوره درمان فکر میکرد، قبلا یک دوره درمان را به اتمام رسانده است. عدهای هم دژاوو را با رؤیاها مرتبط میدانند، آنها معتقدند از آنجا که بیشتر خوابها صبح روز بعد به یاد آورده نمیشوند، بعضی از آنها به حافظه بلندمدت منتقل میشوند و بعدها در شرایط واقعی مشابه، شخص سایهای از رؤیاها را به یاد میآورد و تصور میکند آن وقایع را قبلا تجربه کرده است.
اولین توضیح زیستی آشناپنداری بر این پایه است که دو پیام حسی در مغز ــ احتمالا یکی از هریک از چشمها یا یکی از هریک از نیمکرههای مغز ــ به علتی از هماهنگی خارج میشود و موجب میشود فرد، واقعه مشابهی را تجربه کند. دوبینی مغزی نامی بود که در ابتدا برای فرآیند مسوول این عارضه انتخاب شد؛ اما شواهد امر با آن متناقض بود.
اطلاعات دو چشم در تجزیه و تحلیل بینایی خیلی زود و قبل از آن که حسی را درک کنیم، باهم میآمیزند. علاوه بر آن آشناپنداری در افراد نابینا نیز رخ میدهد (توجه داشته باشید که آشناپنداری فقط به دیدن مربوط نمیشود و فعالیتها را نیز دربر مـیگـیـرد). ایـن مـطـلـب تـوسـط کـریـس مـولین، روانشناس دانشگاه لیدز انگلستان تایید شده است.
افرادی وجود دارند که برای رهایی از صرع غیرقابل درمان، ارتباط بین دو نیمکره مغزی آنها توسط جراحی قطع شده است. در صورتی که فرضیه دوبینی مغزی درست میبود، باید انتظار میداشتید که این افراد دچار آشناپنداری پایدار شوند؛ در حالی که تاکنون گزارشی مبنی بر وقوع این حالت منتشر نشده است.
دومین توضیح شهودی وجود نوعی از انحراف در درک زمان است. پیامهای ورودی به گونهای اشتباه تفسیر میشوند و با برچسب زمانی نامناسبی مشخص میشوند و باعث میشود که تجربیات به اشتباه قدیمی یا جدید طبقهبندی شوند. اگر سیستم حافظه مانند یک نوار ضبط باشد، گویی سوزن ضبط با سوزن بازپخش تداخل کرده است. این یک مقایسه جالب است اما به نظر میرسد که فاقد اساس آناتومیک مغزی باشد.
هماکنون تئوری دیگری پدیدار شده است. به نظر میرسد آشناپنداری به این علت مانند تکرار یک تجربه قبلی به نظر میرسد که در حقیقت تا اندازهای این احساس را در ما ایجاد میکند. آنی کلیرلی، روانشناس دانشگاه کلرادو در فورت کولینز به خاطر علاقهاش به اختلالات حافظه این نظریه را مطرح کرد. او با در نظر گرفتن مواردی چون هنگامی که احساس میکنیم مطلب درست سر زبـانـمان است یا وقتی چهره یک فرد برای ما آشناست اما او را به خاطر نمیآوریم، سعی کرد همتاهایی برای آشناپنداری پیدا کند. او میگوید یـکـی از تـئـوریهـای آشناپنداری این است که مـیتـوانـد یـک فـرآیـنـد مـربوط به حافظه باشد؛ خصوصیات یک وضعیت جدید ممکن است از تجربههای قبلی آشنا به نظر برسد.
یک امکان این است که آشناپنداری بر پایه قسمتهای مختلف حافظه که منشاء دقیقی دارند استوار است، مانند تشابه بین دو محیط یا چشمانداز دو منظر، تصور کنید در سالن خانه جدید دوست خود نشستهاند و به اطراف نگاه میکنید. ناگهان با این احساس ترسآور روبهرو میشوید که گویا قبلا اینجا بودهاید، در عین حال میدانید که این امکانپذیر نیست. کلیرلی این مطلب را این طور توضیح میدهد که احتمالا این حساس آشناپنداری شما به این خاطر است که چیدمان مبلمان مشابه چینشی است که قبلا در جای دیگری دیدهاید و برایتان آشناست.میگنا دات آی آر.اگرچه نظریه تشابه مورد تایید خیلیها قرار گرفت اما مولین قانع نشد. شک مولین از آنجا ناشی شد که در یک مطالعه که او به همراه آکیرا اوکونور در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس در میسوری انجام شد، به نکته جالبی دست یافت. این مطالعه روی یک مرد 39 ساله مبتلا به صرع انجام شد که قبل از وقوع صرع دچار آشناپنداری میشد. مدت زمان این آشناپنداری به اندازه کافی طولانی بود که بتوان در طول آن آزمایشهای لازم را پیاده کرد.
این محققان بیان کردند که اگر آشنایی پایه آشناپنداری باشد، باید بتوان با پرت کردن حواس فرد از چیزی که به آن نگاه میکند موجب توقف آشناپنداری شد. اما در این فرد مورد آزمایش، پرت کردن حواس توسط نگاه کردن به جایی دیگر و تـمـرکـز بـر آن نـتـوانـسـت موجب توقف تجربه آشناپنداری شود که نشان میدهد آشنایی نمیتواند کلید آشناپنداری باشد. مولین میگوید این حقیقت که قبل از وقوع صرع در بعضیها آشناپنداری رخ میدهد، نشان میدهد که فعالیت اشتباه بعضی از قـسـمـتهـای مـغز باعث جابهجایی احساسات مربوط به آشنایی میشود.
پژوهشها :
هنوز برای بروز این حالت را که “آشناپنداری” یا دژاوو (Deja vu) میگویند، توضیح قطعی علمی پیدا نشده است. گرچه نظریه های متفاوت علمی و حتی مذهبی مانند تناسخ برای توجیه آن ارائه شده است.
اما محتمل ترین توضیح برای دژاوو این است که این حس، نوعی پیش آگاهی یا غیبگویی نیست، بلکه نوعی بی ترتیبی حافظه به شمار می آید و تصور “یاد آوری” یک تجربه است.
ماهیت گذرای دژاوو بررسی آن را مشکل میکند.البته برخی افراد دچار شکل مزمن دژاوو هستند، و یک بررسی در کلینیک حافظه در دانشگاه لیدز در انگلیس بر روی این افراد در حال انجام است.
پژوهشهای علمی پژوهشهای نوروفیزیولوژی و رونشناسی ، دژاوو را یک حالت «پیشآگهی» و یا «غیبگویی» نمیدانند ، بلکه آن را یک اختلال حافظه و ناشی از تداخل حافظه کوتاهمدت و بلندمدت ارزیابی میکنند.
رویاها:
عده ای اعتقاد دارند که دژاوو خاطره رویاهایی است که میبینیم. هرچند بخش بزرگی از رویاها معمولا به یاد نمی ماند، مغز شخص در حالت خواب دیدن در بخشهایی فعالیت نشان میدهد که کار پردازش حافظه دراز مدت در آن انجام میگیرد.
چنین تصور میشود که رویاها با نادیده گرفتن بخش حافظه کوتاه مدت، مستقیما وارد حافظه دراز مدت میشوند. در این مورد ۵۴۸; دژاوو میتواند خاطره رویایی فراموش شده باشد که با واقعه در حال وقوع، عناصری مشترک داشته باشد.
آن سوي علم
تا اينجا، به برخي از ديدگاه هاي علمي رايج و پذيرفته شده در ارتباط با دژاوو و علل به وجود آمدن آن اشاره کرديم، و کوشيديم تا براي اين پديده شگفت انگيز، توجيه علمي پيدا کنيم.در اين قسمت قصد داريم تا با ديدي فراعلمي و فراطبيعي (و البته مبتني بر يافته ها و کشف هاي جديد علمي در ارتباط با توانايي هاي فوق العاده ذهن و مغز انسان) به دژاوو و پديده هاي مشابه بنگريم.
هنگامي که صفحه هاي کتاب ارزشمند و وزين "جهان هولوگرافيک" با ترجمه استادانه "داريوش مهرجويي" را ورق مي زنيم. به توانايي ها و قابليت هاي فوق العاده و نامحدود ذهن انسان در تعامل با دنياي بيرون و سفر در بعد زمان و مکان پي مي بريم ذهن انسان قادر است با دستيابي به توانايي هاي خاص، به مجموعه اي از هزارتوي تونل هاي و راه هاي فرعي که در لايه هاي زيرين ضمير ناخودآگاه ما قرار گرفته و هر چيز موجود در جهان را به هر چيز ديگر متصل مي کند، در بعد زمان و مکان به جلو يا عقب رفته و چيزهايي را از قبل ببيند و تجربه کند. يکي از واقعيت هاي پذيرفته شده در مورد ذهن، عدم وجود زمان خطي در ذهن ماست که موجب مي شود تا ما در روياها و خواب هايمان طي زماني بسيار کوتاه (شايد در حد چند ثانيه) به اندازه چند ساعت، تصاوير متحرکي را به همراه کوچک ترين جزئيات آن مشاهده کنيم و حتي برخي از چيزها و رويدادهايي را که قرار است در آينده اتفاق بيفتد يا در گذشته هاي دور اتفاق افتاده اند، ببينيم و درک کنيم. يکي از افرادي که توانايي ذهني عجيبي در سفرهاي زماني داشت، "استفان اوسوويکي" بود که در يک آزمايش علمي در سال 1935 شرکت کرد. در اين آزمايش، يک قطعه از بدن زني موميايي شده به اوسوويکي داده شد تا او با استفاده از توانايي خاص خود بتواند در مورد گذشته صاحب موميايي اطلاعاتي را به ترتيب دهندگان اين آزمايش ارائه مي دهد. اين قطعه از بدن موميايي شده به زني مصري تعلق داشت که قدمت تاريخي و علت مرگ او با کمک آزمايش هاي علمي مشخص شده، اما هيچ گونه اطلاع رساني در اين زمينه به اوسوويکي صورت نگرفته بود.
در حين انجام اين آزمايش، اوسوويکي پس از در دست گرفتن قطعه موميايي شده به حاضران گفت که صاحب موميايي، زني جوان بوده است که در دربار فراعنه زندگي مي کرده و شوهرش از بزرگان مصر بوده است. اوسوويکي قادر بود صحنه هايي را که مي ديد، با سرعت بيشتري به جلو ببرد (به مانند نوار ويديويي)؛ و از ميان حوادث زندگي زن به سرعت بگذرد و به صحنه مرگ زن در هنگام زايمان و پس از آن، موميايي شدن زن اشاره کند. نتايج اين آزمايش، تمام حاضران را تکان داد.
برخورد با چنين توانايي ها، دانشمندان را بر آن داشته تا در زمينه توانمندي هاي نامحدود ذهني به نحو جدي تري تحقيق کنند. يکي از فرضيه هاي پر طرفدار در اين زمينه، "گذشته همچون هولوگرام" نام دارد که به وسيله دکتر "بوهم" و همکارانش در دهه 1940 ارائه شده است. براساس اين فرضيه، گذشته کاملاً از دست نرفته و هنوز در قالب هايي که در دسترس ادراک بشري است، وجود دارد؛ و ذهن هاي قدرتمند و با استعداد مي توانند به اتفاق هاي گذشته دست يابند. دژاوو را نيز مي توان با کمک همين فرضيه توجيه کرد و ادعا نمود که به وجود آمدن حس آشناپنداري با يک مکان يا چهره خاص، به دليل وجود خاطره اي مشترک بين ذهن فرد و آن مکان يا چهره خاص در گذشته بوده است که هم اکنون در زمان حال، تداعي شده است. با اين فرضيه مي توان نوعي از دژاوو را که با رويدادهاي صورت گرفته در گذشته در ارتباط هستند، توجيه کرد. در اين الگو، رويدادهايي که در گذشته به وقوع پيوسته اند، در زمان حال تکرار مي شوند و همين تکرار شدن موجب ايجاد حس آشناپنداري در افراد مي شود.
فرضيه ديگري نيز در زمينه توانايي سفر ذهن در زمان وجود دارد که "آينده هولوگرافيک" نام دارد و با استفاده از شواهد بي شمار علمي ثابت مي کند که دست کم برخي از رويدادهاي آينده را نيز مي توان ديد، دکتر بوهم و دکتر "پريبرام" فرضيه آينده هولوگرافيک را در دهه 1950 گسترش دادند و آن را "اميدوار کننده ترين راه حل ممکن براي کساني که درگير معماي پيش آگاهي و آشناپنداري نسبت به آينده هستند،" دانسته اند.
بر اساس اين فرضيه، همه ما انسان ها داراي توانايي پيش آگاهي هستيم اما بايد بتوانيم بااستفاده از تمرين هاي ذهني خاص، اين توانايي بالقوه را شکوفا سازيم و قادر شويم تا به مسيرهاي متعدد آينده سري بزنيم. به طور کلي، بررسي هاي دانشمندان نشان داده که 60 تا 70 درصد موارد سفر به آينده و پيش آگاهي ذهني، در خواب و در هنگام خواب ديدن روي مي دهد که اين مسئله حکايت از وجود اين توانمندي در عميق ترين بخش هاي ذهن و روان ما دارد.
پرسش کليدي و مهمي که در اين ميان مطرح مي شود، عبارت است از اين که اگر فرضيه آينده هولوگرافيک و پيش آگاهي درست باشد و ذهن ما بتواند به آينده سفر کرده و آنچه که در آينده رخ خواهد داد، مشاهده کند، پس آيا نمي توان به اين نتيجه آزاردهنده و کابوس وار رسيده که آينده ما با تمام جزئيات از پيش مشخص و تثبيت شده است و ما را از اين آينده نوشته شده گريزي نيست؟ و آيا ما به مانند عروسک هاي دست و پا بسته اي نيستيم که دست سرنوشت بر اساس فيلم نامه اي از پيش نوشته شده، ما را به بازي گرفته است؟ در پاسخ به اين پرسش ها که جزو سوالات هميشگي و بنيادين بشر بوده و هست، بايد گفت که خوشبختانه موارد بسياري وجود دارند که در آنها از پيش آگاه شدن افراد از حوادث ناگواري که قرار بود در آينده براي آنها اتفاق بيفتد، در نهايت به نجات يافتن آن افراد منتهي شده و آنها را از آينده که قرار بود برايشان روي دهد، رهانيده است.
در توجيه اين موارد بايد گفت که به دليل وجود جهان هاي موازي و مسيرهاي متعدد آينده، هر کدام از ما قادريم با افزون بر توانايي هاي ذهني خود و درايت و روشن بيني بصري، از فرو افتادن در "آينده اي نامطلوب" اجتناب کرده و به سمت آينده هايي بهتر و زيباتر گام برداريم. در اين ميان، بروز تجربياتي چون دژاوو (آشناپنداري) و پيش آگاهي را مي توان به عنوان سيگنال هايي از گذشته و آينده براي هدايت ما به سمت مسير درست زندگي مان در نظر گرفت. شايد شما هم اين شعار تبليغاتي مشهور مربوط به دوربين هاي "هندي کم سوني" را شنيده باشيد که مي گويند: "دوربين زندگي، دگمه بازگشت به عقب ندارد"؛ اما مي دانيم که دوربين زندگي ما، دگمه رفتن به جلو دارد.
ماوراء الطبیعه:
نظر کسانی که به تناسخ –تجدید تجسم- اعتقاد دارند، درباره دژاوو این است که این خاطرات، بخشهایی از خاطرات زندگی گذشته فرد هستند که هنگام قرار گرفتن در محیطی آشنا، به سطح ذهن فراخوانده میشوند.
بد نیست بدانید حتی در بین مسلمانان هم بعضی از عوام از آیه ۱۷۳ سوره مبارکه اعراف و تعریف عالم “ذر” چنین نتیجه گرفته اند که ما پیش از این یک بار در این جهان زیسته ایم و این همان خاطرات است! که چنین تفسیر و نتیجه ای باطل است , گرچه مفسرین چنین تفسیری هم درباره آیه نکرده اند چراکه نتیجه آن چیزی شبیه همان تناسخ بودیسم است که در اسلام جایگاهی ندارد .
عده دیگری میگویند که این پدیده به خاطر تجربیات خروج روح از بدن ایجاد میشود، به این ترتیب بدن شخص میتواند هنگام خواب، از مکانها و موقعیتهایی دیدن کند که بدن خاکی او هرگز آنجا نبوده است.
عصب شناسی:
برخی از دانشمندان میگویند که دژاوو ناشی از واکنشهای عاطفی به وقایع مشابه است؛ برخی دیگر خاطر نشان میکنند که مدارهای کوتاهی در مغز ایجاد میشود که رویدادی را کسری از ثانیه زودتر از واردشدن آن به خودآگاهی فرد به حافظه او میفرستند .
بدین ترتیب که پیام های الکتریکی در مسیر اعصاب بواسطه محرکهایی آنی و بر اثر برانگیختگی لحظه ای دچار کم و زیاد شدن سرعت شده و در نتیجه دو نسخه مشابه از پیام در زمانهای متفاوت به مغز رسیده و و در نتیجه فرد احساس میکند که این واقعه قبلا برای او رخ داده است!
نظریه هایی نیز وجود دارند که عدم ارتباط صحیح دو نیمکره مغز و همچنین تحریکات بیش از حد سریع نورونی را عامل این پدیده می داند. شاید یکی از تصدیق شده ترین تئوریها مربوط به تاخیر در رسیدن نور به یکی از چشمها باشد. درواقع یک چشم به جای هماهنگی کامل با چشم دیگر، با تاخیری اندک پیام آنچه دیده را به مغز میرساند این حالت به ایجاد حسی از آشنایی در برابر منظره ای منجر میشود که تنها یک بار دیده شده، اما پیام دیدن آن دوبار به مغز مخابره شده است.
این تئوری با وجود پذیرفتنی بودن، به خاطر سر و کار داشتن با لحظه بسیار کوتاهی از زمان، قابل آزمودن نبود و از طرفی گزارشات متعدد از بروز حس دژاوو در افراد نابینا، تناقضی پر اهمیت در این ایده ایجاد نمود. فراروانشناسی دژاوو با پیش آگاهی، غیب گویی یا قوه درک فوق حساس، رابطه نزدیکی دارد و نزد عامه مردم معمولا به عنوان شاهدی بر تواناییهای ذهنی ذکر میشود. توضیحات غیر علمی این حالت را به پیش گویی، شهود و خاطرات زندگی گذشته مرتبط میداند.
مصرف بعضی از داروها میتواند ، باعث شود احتمال دژاوو بالا برود. در سال ۲۰۰۱ مورد یک بیمار مبتلا به آنفلوآنزا گزارش شد که برای تخفیف علایمش به وی آمانتادین و phenylpropanolamine تجویز شده بود و متعلقب آن ، حالتی شبیه دژاوو در شخص ایجاد شده بود به طوری که در وسط دوره درمان فکر میکرد ، قبلا یک دوره درمان را به اتمام رسانده است.
داروهایی که باعث افزایش دوپامین در مغز بشوند میتواند احتمال دژاوو را افزایشدهند.
مواد مخدر
بنا به گزارشهای موجود، بعضی مواد مخدر یا محرک احتمال بروز دژاوو را در مصرف کننده افزایش میدهند. بعضی داروهای مخدر نیز با استفاده همزمان میتوانند حس دژاوو را ایجاد نمایند. بنا بر یک گزارش، مرد سالمی که به آنفلوانزا مبتلا شده بود با مصرف همزمان یک داروی ویروس کش و ضد حساسیت، دچار حالت توهم و آشناپنداری شده بود. این تجربه برای او چنان جذاب بود که تمام داروهای تجویز شده خود را به همان ترتیب مصرف کرد و ماجرا را به عنوان یک مورد مطالعاتی برای روانشناسان حکایت کرد.
تناسخ
نظر کسانی که به تناسخ –تجدید تجسم- اعتقاد دارند، درباره دژاوو این است که این خاطرات، بخشهایی از خاطرات زندگی گذشته فرد هستند که هنگام قرار گرفتن در محیطی آشنا، به سطح ذهن فراخوانده میشوند. عده دیگری میگویند که این پدیده به خاطر تجربیات خروج روح از بدن ایجاد میشود، به این ترتیب بدن اثیری شخص میتواند هنگام خواب، از مکانها و موقعیتهایی دیدن کند که بدن خاکی او هرگز آنجا نبوده است.
دژاوو و ارتباط با بیماریهای روانپزشکی
بسیاری از روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند كه بین احساس دژاوو و بیماریهایی روانپزشکی مانند روانگسیختگی (شیزوفرنی) و اضطراب ارتباطی وجود دارد. احتمال رخ دادن دژاوو در افرادی که این اختلالات را دارند، بیشتر است همچنین در افرادی که صرع قسمت گیجگاهی مغز دارند، دژاوو بیشتر از همه دیده میشود. مصرف برخی از داروها هم میتواند، باعث شود احتمال دژاوو بالا برود. داروهایی که باعث افزایش «دوپامین» در مغز شوند، میتوانند احتمال دژاوو را افزایش دهند.
البته قویترین رابطه پاتولوژیک دژاوو با صرع توام با اختلال حافظه است و این ارتباط، محققان را به این نظریه سوق داده است که شاید دژاوو نوعی ناهنجاری عصب شناختی است که با ترشحات الکتریکی نابجا در مغز رخ میدهد.
که البته ین فرضیه , چنین نتیجه می دهد که عده کثیری از مردم دچار ناهنجاری هستند!! چراکه بر اساس تحقیقات رسمی حدود ۷۰% افراد حداقل یک مورد تجربه دژا وو را داشتهاند, پس چندان نگران نباشید و بهتر است همان فرضیه غیب گو بودن یا قوه درک فوق حساس داشتن را برای خود قائل باشید !
دژاوو، سینماو ادبیات
در سریالها و فیلمهای گوناگونی به پدیده دژاوو اشاره شده است. از جمله مشهورترین فیلمها میتوان به فیلم درخشش (The Shining) اشاره كرد كه در آن متصدی هتل یك صحنه دژاوو دارد. در فیلم ماتریكس هم وقتی «نئو» گربهای را دوبار میبیند، «ترینیتی» به او توضیح میدهد كه او یك دژاوو داشته و این پدیده ناشی از یك اشتباه در ماتریكس است و وقتی اتفاق میافتد كه ماشینها چیزی را تغییر میدهند. دژاوو همچنین عنوان فیلمی از تونی اسکات در سال ۲۰۰۶ با بازی «دنزل واشنگتن» است که در مورد مسافرت زمانی است.
وقتی دژاوو چند دسته میشود
تعریف انواع دژاوو سخت است. آنهایی كه در این زمینه مطالعه كردهاند معمولا طبقهبندیهای خاص خودشان را دارند كه هر كدام به تئوری مربوط به آن وابسته است. «آلن بروان»، استاد روانشناسی دانشگاه متودیست جنوبی، 3 طبقهبندی برای دژاوو در نظر گرفته است. او اعتقاد دارد این پدیده در اثر اختلال عملكرد بیولوژیك مثل صرع، آگاهی ضمنی و ادراك مستقیم به وجود میآید. در سال 1983 نیز دكتر ورنون نپ، مدیر موسسه اعصاب سیاتل، 4 دستهبندی برای دژاوو از جمله صرع، ذهن متافیزیكی، اسكیزوفرنی و تداعیكنندگی در نظر گرفت. اما انواع شایع دژاوو شامل 3 مورد زیر است:
انواع مختلف دژاوو
دژاووکو deja vecu : این نوع آشناپنداری معمولا <قبلا زندگی شده> ترجمه میشود و در جملهای به نقل از چارلز دیکنز (نویسنده مشهور انگلیسی) توضیح داده میشود. به گفته این نویسنده بزرگ همه ما احساسی را تجربه کردهایم که گاهی بر ما چیره میشود، چنان که تصور میکنیم آنچه را که میگوییم و انجام میدهیم، قبلا گفته و انجام دادهایم، در زمانی دور، آنگاه که در میان همین چهرهها، اشیاء و موقعیتها بودهایم، کاملا میدانیم چه خواهیم گفت مانند اینکه ناگهان چیزی را به خاطر آورده باشیم.
اغلب افراد هنگامی که از دژاوو صحبت میکنند در حقیقت دژاووکو را تجربه کردهاند. اگرچه این حالت معمولا درباره اتفاقات بسیار پیشپا افتاده رخ میدهد، اما احساس آن به قدری تکاندهنده است که حتی تا سالها بعد در ذهن شخص باقی خواهد ماند. دژاووکو به تجربهای دلالت میکند که حواسی بیش از حس بینایی را درگیر میکند و به همین دلیل عبارت دژاوو به معنی از پیش دیده شـده نـمـیتواند در توضیح این پدیده صحیح باشد. در چـنین وضعیتی حواس انسان تا حد زیادی به جزییات توجه کرده و شخص تصور میکند همهچـیـز هـمـانطـور کـه قبلا اتفاق افتاده به وقوع مـیپـیـونـدد. اخـیـرا دانـشـمـنـدان و مـحققان علم روانشناسی این اصطلاح را برای توصیف احساس بسیار قوی و ماندگار پدیده آشناپنداری به کار میبرند که در اثر نوعی ناهنجاری حافظه رخ میدهد.
دژاسنتی deja senti: این پدیده حالتی است که شخص حس میکند چیزی را قبلا احساس کرده است. این تجربه بهرغم دژاووکو منحصرا یک واقعه ذهنی است و هیچ جنبه الهامی در آن وجود ندارد و خاطره آن به ندرت پس از وقوع در ذهن شخص باقی میماند.
این یادآوری معمولا با شنیدن صدای کسی یا افکار شفاهی خود فرد آغاز میشود و فرد تصور میکند عباراتی که نشان از یادآوری گذشته است در ذهنش شکل گرفته است، اما یکی دو دقیقه بعد هیچیک از کلماتی که موجب این یادآوری شده است را به خاطر نمیآورد و تنها احساس میکند که این احساس مشابه دفعات دیگری است که آن را تجربه کرده است.
دژاویزیته deja visite: این نوع آشناپنداری کمتر شایع است و عبارت است از احساس آشنایی غیرواقعی نسبت به یک مکان جدید. این عبارت از پیش دیده شده معنی میشود. در این حالت شـخـص در مکانی جدید احساس میکند این مکان را میشناسد و حتی قبل از این مسیرهای مختلف را در شهر یا عمارت طی کــرده اســت. عــدهای از پـــژوهــشــگـــران ایـــن نـــوع آشناپنداری را به رویا، تناسخ و همچنین تجربیات خروج روح از بـدن مـرتـبط ساختهاند. همچنین عدهای بر این باورند که مطالعه فراوان درباره جزییات یک مکان خاص میتواند موجب بروز چنین حسی شود.
برای تشخیص دژاویزیته از دژاووکو مهمترین نکته این است که منبع احساس را بیابیم. منبع بروز دژاووکو، رخدادی زمانی است و این در حالی است که در حالت دژاویزیته، ذهن ما با یک مکان احساس آشنایی میکند.
هیپتونیزم همه چیز را افشا میکند
مولین و اوکونور تصور میکنند که آشناپنداری نتیجه جدایی بین آشنایی و یادآوری است. حتما میدانید که ما میتوانیم نسبت به چهره یا نام افراد احساس آشنایی داشته باشیم بدون این که حتی به یاد بیاوریم کجا با آن برخورد کردهایم.
اوکونور و مولین با استفاده از هیپتونیزم توانستند حس عجیبتری از آشنایی در افراد ایجاد کنند و آنها را در وضعیتی مشابه آشناپنداری قرار دهند. به یک گروه از افراد پازلی برای چیدن داده شد. سپس، در حالت هیپنوتیزم از آنها خواسته شد که همان پازل را مجددا حل کنند اما نباید آن را به یاد بیاورند. از گروه دیگری بدون آن که پازل را قبلا دیده باشند زیر هیپنوتیزم به آنها گفته شد که پازلی به آنها داده خواهد شد و به آنها احساس آشنایی دست خواهد داد که علت آن را نمیدانند. هر دو حالت موجب ایجاد آشنایی عجیبی شد که بعضی از افراد آن را مشابه آشناپنداری عنوان کردند. مولین و اوکونور امیدوارند که توانایی آنها در ایجاد حالتی مشابه آشناپنداری در آزمایشگاه به آنها برای بررسی بیشتر این پدیده کمک کند. آنها بر این باورند این آزمایش نشان میدهد که آشنایی و یادآوری تفکیکپذیرند، و این که شما میتوانید احساس آشنایی داشته باشید بدون آن که قبلا آن موضوع را تجربه کرده باشید.
مطـالـعات انجام شده روی مغز توسط جان آلـگـتـون و مـالـکـوم بـراون از دانـشگاه کاردیف انگلستان که اخیرا بررسی تصاویر مغزی و مطالعه روی حیوانات آزمایشگاهی را به پایان رساندهاند از این نظریه حمایت میکند که مدارهای مختلفی در مغز یادآوری و آشنایی را تنظیم میکنند. آنها میگویند که قسمتهای مختلف بخش داخلی گیجگاهی مغز که در دوطرف مغز قرار دارند، مسوول جنبههای مختلف به یادآوری حافظه هستند. ناحیه خمیدهای که از مرکز این بخش عبور میکند و هیپوکامپ نام دارد به خاطر آوردن را از طریق حافظه شخصی تنظیم مـیکـنـد. ضمنا مطالعات نشان میدهند که نواحی اطــراف هـیـپـوکـامـپ کـه پــاراهـیـپــوکــامــپ نـامـیـده میشود در احساس آشنایی نقش دارد.
این نتایج با شواهد اسکن مغزی مرد لهستانی که در ابتدا معرفی شد و افراد مشابه وی جور درمیآید. در اسکن مغزی این افراد تخریب عظیم سلولهای عصبی در بخش گیجگاهی داخلی دیده میشود. هـمچنین صرعی که منشاء آن بخش گیجگاهی داخلی باشد پیشدرآمدهای آشناپنداری میشود که این نیز تایید دیگری بر یافتههای فوق میباشد.
این احتمال وجود دارد که مولین و کلیرلی هر دو درست گفته باشند. قسمتی از قشر مغز به نام قشر پری رینال اطلاعات مربوط به ارتباطهای فضایی، زمانی، مکانی و ترتیب وقایع را ثبت میکند. بنابراین احساسات طبیعی آشنایی میتوانند از مناظر و موقعیتهای مختلف ناشی شوند. درواقع به نظر آلن بروان، روانشناس دانشگاه ساترنمتودیست در دالاس تگزاس راههای زیادی برای ایجاد آشنایی کاذب وجود دارد. آزمایشهای او امکان وقوع حالات دیگری را بیان میکند. به عنوان مثال، او از گروهی از افراد خواست که برای یک لحظه به منظرهای نگاه کنند و مدتی بعد به آنها اجازه داد که منظره را با دقت بیشتر تماشا کنند. او میگوید اگر به منظرهای برای یک لحظه نگاه کرده باشید و مدتی بعد همان منظره را دوباره ببینید به نظر میرسد که قبلا آن منظره را دیدهاید ولی فاصله زمانی آن بسیار کوتاهتر از فاصله زمانی واقعی به نظر میآید.
مـشـکل اصلی برای توضیح آشناپنداری این نیست که چگونه میتوانید بدون آن که چیزی را بشناسید برایتان آشنا باشد، بلکه مشکل واقعی این اسـت کـه چـرا ایـن احساس باعث آشفتگی ما میشود. اد وایلد از انستیتو اعصاب در لندن بیان مــیکـنـد کـه خـلـق و هـیـجـان نـیـز در احـسـاس آشناپنداری سهیماند.
عجایبی از یک بیماری
آشناپنداری به خودی خود مقوله عجیبی است و هنوز جنبههای مختلف آن به درستی شناخته نشده است. اما نکات جالب توجهی درباره آشناپنداری وجود دارد. مثلا این که حدودا 10 درصد مردم اظهار میکنند که هیچ وقت آشناپنداری را تجربه نکردهاند در حالی که برخی از افراد به طور مکرر دچار این حالت میشوند. کودکان برای اولینبار در حدود 8 یا 9 سالگی دچار این حالت میشوند که نشان میدهد درجهای از بلوغشناختی برای تجربه این حالت لازم است.
جالب است بدانید که آشناپنداری با افزایش سن کمتر و در مواقع خستگی، اضطراب یا عصبانیت بـیـشـتـر مـیشـود. هـمـچـنین این حالت همراه با وضعیتهایی که باعث اختلال درک زمان میشوند (مانند صرع و اسکیزوفرنی) تشدید میشود. هرچند که ژنی برای آشناپنداری وجود ندارد، ممکن است که بعضی از ژنهایی که با صرع همراه هستند بعضی از ما را بیشتر در معرض آشناپنداری قرار دهند.
وقتی که مشکلات شدت میگیرند
قسمتهایی از مغز که به خاطر آوردن آشنایی و هیجان را تنظیم میکنند، به طور گستردهای باهم ارتباط دارند. یک تحریک کوچک میتواند باعث احساس آشنایی خفیفی شود، در حالی که یک تحریک قوی میتواند به نواحی مجاور هیجانی سرایت کند و موجب احساس آشفتگی، سرنوشت شوم یا اخطار قبلی شود.
در سال 1955، ویلور پینفیلد آزمایشی را انجام داد که در آن شـوکـهای الکتریکی ضعیفی را به قسمتهای مربوط به حافظه بلندمدت مغز وارد کرد و به این ترتیب نشان داد که دژاوو ضعیفی را حتی به طور مصنوعی نیز میتوان ایجاد کرد. بررسیها نشان میدهد 8 درصد از کسانی که در آزمایش شرکت کرده بودند تصور میکردند در گذشته زندگی میکنند.
برخی از دانشمندان بر این باورند که نقش هـیـجـان در ایـجـاد حـس عـجـیـبپـنـداری کـه با آشناپنداری همراه است یک نقش محوری است. آنها بر این باورند که قسمت دیگری از مغز که آمیگدال نام دارد و با هیجان مرتبط است نیز در آشناپنداری نقش دارد.
آنها میگویند احتمالا بدون برانگیخته شدن هیجان، مغز نمیتواند شخص یا مکانی که قبلا دیدهاید را شناسایی کند. از سوی دیگر انگیزش نامتناسب هیجانات باعث میشود که احساس کنید موضوع برایتان آشناست در حالی که واقعا اینطور نیست.
آخــریــن جـزء آشـنـاپـنـداری، یـعـنـی احـسـاس غیرممکن بودن، احتمالا از بخش علتیابی مغز نـشـات مـیگـیرد. وقتی دانش عقلانی و غریزه هیجانی دو چیز مختلف را بیان میکنند، احساس میکنید که در این میان چیزی اشتباه است. این جزءنهایی در افراد مبتلا به دمانس وجود ندارد، بنابراین آنها این تجربیات خود را کاملا طبیعی میپندارند. در حالی که آشناپنداری در حال فاشکردن رازهای خود میباشد، هنوز راه طولانی وجود دارد تا متوجه شویم چگونه در برابر واقعیت، خیالپردازی، رویا یا تجربه تصمیمگیری میکنیم. در نـهـایـت بـه گـفته وایلد، آشناپنداری یکی از عـجیبترین تجربههای مغزی در افراد طبیعی است.
:: بازدید از این مطلب : 8611
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2